شاهزاده کوچولوی من

بیست و چهار هفتگی

قند عسل  مامان بیست و چهار هفتگیت مبارک گل پسرکم چطوره؟ قربونت برم عزیزکم بالاخره تونستم تکونهاتو احساس کنم وای چقدر شیرین بود .تعطیلات کریسمس شروع شده و بابائی هم این چند روزه خونه است .روز پنج شنبه 20/12/2012 ساعت 11:30 بعد از اینکه صبحانه خوردیم بابا امیر مشغول جمع کردن میز صبحانه بود و منم پشت لپ تاب داشتم دنبال یک اسم خوشگل میگشتم که یکدفعه یک ضربه را روی شکمم احساس کردم اینقدر این ضربه ناگهانی بود که جا خوردم و بعدش ضربه های دیگه طوری که پوست شکمم بالا و پایین میرفت .وای خیلی شیرین بود بابا امیر هم با تعجب و لذت داشت نگاه میکرد بعد اومد سرشو گذاشت روی شکمم شروع کرد باهات به صحبت کردن تو هم فقط همینجوری داشتی بازیگوشی میکر...
6 دی 1391

بیست و سه هفتگی

پسر مامان بیست و سه هفتگیت مبارک مامان به قربونت نازکم دارم روزها را برای اومدنت میشمارم دلم داره پر میکشد برای بغل کردنت .تو که بیایی تنهایی مامانی هم تمام میشود آخه اینروزها خیلی بیشتر از گذشته احساس تنهایی میکنم قبلا مشغول کلاس و پیاده روی و ورزش بودم اما الان به خاطر سلامتی تو کار زیادی نمیتونم انجام بدم و مجبورم بیشتر ساعتها را توی خونه بگذرونم اما خوب خاله جون بیشتر روزها بهم زنگ میزنه و با هم حرف میزنیم خاله سوما هم گاهی با آبتین میاد اینجا و همه اینها خیلی کمکم میکنه تا این تنهایی و غربت را تحمل کنم .بابا امیر هم این روزها کارش زیاد شده و کمتر تو خونه است اما وقتی که میاد خونه خیلی کمکم میکنه . اینروزها توی خونمون فقط صحبت...
30 آذر 1391

بیست و دو هفتگی

ناز پسرم بیست و دو هفتگیت مبارک گلکم نازک مادر هنوز نتونستیم برات اسم انتخاب کنیم یعنی هنوز نتونستیم تصمیم بگیریم بابایی که هروقت میاد خونه شروع میکنه تمام سایتهای که مربوط به اسمهای ایرانی است میگرده اما هنوز اسمی که خوشمون بیاد نتونستیم پیدا کنیم . کوچولوی مادر هنوز نتونستم تکونهاتو احساس کنم البته همه میگن که از هفته بیست و چهارم شروع به شیطونی میکنی اما من همچنان نگرانم البته گاهی یک چیزهایی احساس میکنم اما بیصبرانه منتظر لگدهای شیرینی هستم که تمام مادرها ازش صحبت میکنند . حالا ببینیم این پسر کوچولوی شیرین چقدر بزرگ شده تو این هفته اكنون كودك درون رحم شما مثل يك نوزاد ولي كمي كوچكتر است. او 27.7 سانتي متر ...
23 آذر 1391
1